اس ام اس برای کسی که دلتو شکسته

وقتی که می رفتی، بهار بود
تابستان که نیامدی، پاییز شد
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند
زمستان که نیایی، پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات  

فصلها را به هم نریز

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

تو صادقانه گفتی در خانه قلبت هیچ جایی برای من نیست

من بر قلب سنگی ات بوسه می زنم که با من صادق بود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


مطمئن باش ، برو ...

ضربه ات کاری بود ، دل من سخت شکست ...

و چه زشت به من و سادگیم خندیدی

به من و عشقی پاک ، که پر از یاد تو بود ...

و به این قلب یتیم

که خیالم می گفت   تا ابد مال تو بود ...

تو برو تا راحت تر

تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است

شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خیلی ها نفرین میکنن ... تلافی میکنن... اما نه ... نفرین من ...

 الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ...

تلافی من .... میرم تا به اون برسی ...

سره راهت نباشم ... راستی ... قد من

دوست داره ... 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یک روز فکر میکردم اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به  اتش میکشم  اما امروز برای دیدنش حاضر نیستم حتی کبریتی روشن  کنم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم را مبتلایت کرده بودم

خودم را خاک پایت کرده بودم

ندانستم که بی مهری وگرنه

همان اول رهایت کرده بودم !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به تو سپرده بودمش ، با هزار و یک امید ....

وحالا برای هزار و  یکمین بار

دلم را می برم تا شکستگی اش را گچ بگیرند !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست .
چند روزیست که این دل میشکند.
اه....
تو همیشه میشکنی و من همیشه فراموش میکنم مگر تو انها را زنده کنی.
اما نمیدانم چرا این دفه نمیتوان فراموش کنم.
شاید دگر از قلبم،تکیه نباشد برای محبت و فراموشی آن.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دل عشق پر از رنگ و ریا دوست نداشت

یک لحظه تو را زمن جدا دوست نداشت

ای آیینه دار خلوتم باور کن

اندازه ی من کسی تو را دوست نداشت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گفتی نفرین میکنی ؟

گفتم نه ...فقط از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه....

هنوزم از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه.....

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ما ز یاران چشم یاری داشتیم ، خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با خیالِ تو هنوزم مثه هر روز و همیشه هر شبِ حافظه ی من پرِ تصویر تو میشه... 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سکوت دردناکترین پاسخ من به بیرحمی های توست! 
 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست 

 شکسته باد آن که دلش این چنین می خواست...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ای آنکه به تقریرو بیان دم زنی از عشق...
ما با تو نداریم سخن خیرو سلامت.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلمو شکستی بازم دوبـــاره ه
اما بدون چوبه خدا صدا ندااره ه

تنها آرزوم اینه که یه روزم برسه

چشمای تو مثه ابرااااااا ببــــاره

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من منتظرت شدم ولی در نزدی

بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتی که اگر شود می آیم اما

مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از قدیما گفتن کوه هرگز به کوه نمیرسه دل بسوزون ولی بدون آدم به آدم میرسه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دیگه بی تو نمی میرم...
توئم با بی کسیت سر کن
تو حقت بدتر از اینه که دل تنگم بمونی...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گفتمش دل می خری؟ پرسید چند؟ گفتمش دل مال تو تنها بخند! خنده کرد و دل زدستانم ربود. تا به خود بازآمدم، او رفته بود! دل زدستش روی خاک افتاده بود! جای پایش روی دل جامانده بود...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خودت رفتی ولی عشقت نرفته... من عاشق تر شدم هفته به هفته

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از تو دلگیرم...از عاشقی سیرم...درسته بی تو میمیرم...ولی ایندفعه میرم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حیف این چشمهام که برای چون توی بی ارزشی اشک ریخت!

و چه ساده دلم که هنوزم دوست داره

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از دست رفیقان عقرب صفت دوستی با مار کبری آرزوست

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر کی دلتو شکست صداشو در نیار یه روز دلش می شکنه صداش در میاد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کسی چه می داند شاید، این قدر همدیگر را دوست نمی داشتیم اگر از دور به تماشای روح هم نمی نشستیم . کسی چه می داند اگر آسمان ما را جدا نمی کرد شاید، این قدر به هم نزدیک نبودیم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خواستگاری خر ( خیلی جالبه )

خری آمد بسوی مادر خویش             بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری            اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان              تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خشگل           یکی را کن نشان چون نیست مشکل

خرک از شادمانی جفتکی زد             کمی عر عر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت              به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من            به زیبایی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن          برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه                شدند داخل به رسم عاقلانه

دوتا پالان خریدند پای عقدش            به افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله              همانطوری که رسم است در قبیله

خر عاقد کتاب خود گشایید                وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضایی ؟            به عقد این خر خوشتیپ در آیی ؟

یکی از حاضرین گفتا به خنده           عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید                که خر خانم سرش یکباره جنبید

خرآن عر عر کنان شادی نمودند        به یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی                برای این دو خر در زندگانی 

                       

«به امید آن روز که همه جوانان ایران زمین به آرزوی خود (ازدواج) برسند»

حقیقت تلخ

یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره
       یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره
                 یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره
                         می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره
                                یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش
                                         اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
                                                بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
                                                       انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره
                                                               یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
                                                                     اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
                                                                         یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
                                                                               اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره
                                                                               یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
                                                                                 مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
                                                                                 یه نفر تولدش مهمونیه ،‌همه میان
                                                                                  یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
                                                                                یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
                                                                                  یکی داره می میره ، خرج مداوا نداره
                                                                                 یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن
                                                                                یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره
                                                                              یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
                                                                         یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
                                                                تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
                                                       یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
                                              یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا
                                      یکی انقد دیده که میل تماشا نداره
                                 یکی از واحدای بالای برجشون می گه
                            یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
                      یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
                یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
         یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
    یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
   یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
  یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
   

یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس
  یکی هم برای گرمای دساش ها نداره
  دخترک می گه خدا چرا ما .... مادرش می گه
    عوضش دخترکم ، او خونه لیلا نداره
         یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه
              هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره
                  یکی آزمایش نوشتن واسش ،‌اما نمی ره
                            می گه نزدیکیای ما آزمایشگا نداره
                                 بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل و
                                        مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره
                                                 یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه
                                                    پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره
                                                        یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم
                                                              دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره
                                                                   راستی اسمو واسه لمس بهتر قصه می گم
                                                                        
ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره ؟
                                                                             بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره
                                                                                    یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره
                                                                                          همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما
 این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره
 آدما از یه جا اومدن ، همه می رن یه جا
 اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره
 کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت
 با نمی شه ، با نمی خوام ،‌با نشد ، با نداره

وقتی رفتم

                                                            هیچکی از رفتن من غصه نخورد
                                                            هیچکی با موندن من شاد نشد
                                                            وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
                                                            بغض هیچ آدمی فریاد نشد

                           وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
                           وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
                           دل من میخواست تلافی بکنه
                           پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


                                                        وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
                                                        هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
                                                        اگه شب میرفتم و خورشید نبود
                                                        آسمون خوب میدونم مهتابی بود

                           دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
                           که واسم غریب و نا شناخته بود
                           اما اون وقتی رسید که قلب من
                           همه آرزوهاشو باخته بود
                                                      

                                                  

                                                         چهره هیچ کسی پژورده نبود                                                          گلا اما همه پژمرده بودن
                                                         کسائیکه واسشون مهم بودم
                                                         همه شاید یه جوری مرده بودن

                            وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
                            وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
                            دل من میخواست تلافی بکنه
                            پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد

قصه برگ و باد ( خدا )


                        آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها

 

                    تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا


                   یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم


                           آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم

                     
                         وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره


                         به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره


                          با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم


                          ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم


                          برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت


                          غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت


                          باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟


                          با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه


                          یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون


                          سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون


                          ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید


                           تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید


                           بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه


                           تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه


                          ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد


                          به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد


                          برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود


                          هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود...

امروز هم گذشت

یک برگ دیگر از تقویم عمرم را پاره می کنم
امروز هم گذشت
با مرور خاطرات دیروز
با غم نبودنت..و سکوتی سنگین
و من شتابان در پی زمان بی هدف
فقط میروم ..فقط میدوم
یاسها هم مثل من خسته اند از خزان و سرما
گرمی مهر تو را میخواهند
غنچه های باغ هم دیگر بهانه میگیرند
میان کوچه های تاریک غربت و تنهایی
صدای قدمهایت را می شنوم اما تو نیستی
فقط صدایی مبهم
قول داده بودی برایم سیب بیاوری
سیب سرخ خورشید
سیب سرخ امید
یادت هست؟؟؟
و رفتی و خورشید را هم بردی
و من در این کوچه های تنگ و تاریک
سرگردانم و منتظر
برگی از زندگی ام را ورق میزنم
امروز به پایان دفترم نزدیکم