چند شعر زیبا و انسان ساز

بی تو ( تقدیم به رزیتا و نسترن )

بی تو ،من کجا روم؟کجا روم؟

هستی من از تو مانده یادگار،

من به پای خود به دامت آمدم ،

من مگر زدست خود کنم فرار!

تا لبم، دگر نفس نمی رسد،

ناله ام به گوش ... نمی رسد،

می رسی به کام دل که بشنوی:

ناله ای ازین قفس نمی رسد...!

 


خواهم مرد


   بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد

                                             مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد

         تو که رفتی همه ثانیه ها سایه شدند

                                            سایه در سایه این ثانیه ها خواهم مرد

          شعله های بی تو ز بی رنگی دریا گفتند

                                            موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد

           گم شدم در قدم دوری چشمان بهار

 


 

نمیدانم چرا؟

 

 پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد

برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد

صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون

پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون

آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین

بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین

پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد

میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد

ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه

بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه


 باید فراموشت کنم

 

 

باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم


....................................

در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم

و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم

نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان

قلبم به پایت افتاده است نرو

لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن

تنها تو را می خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم

و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم

نرو.....

نگذار دوباره تنها شوم....

نرو.....

 


 عشق

عشـق یعنـی هـمون سـلام اول

عـشق یعنـی مـایه قـوت قـلـب

عشق یعنی انفجار احساسات

عشق یعنی کم کردن فاصله ها

عشق یعنی کلید یک رابطه ای محکم

عشق یعنی در موفقیت هم شریک بودن

عشق یعنی کاری کنی که راحت پیدات کنه

عشق یعنی مثل اشرف زاده ها باهاش رفتار کنی

عشق یعنی کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه


متنفرم

اگر اشک ها نمی بود داغ ... ها

  سرزمین وداع را می سوزاند

 کسی را که خیلی دوست داری همیشه زود از دستش میدهی

 پیش از آن که خوب نگاهش کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرد

 هنوز بعضی از حرف هایت را به او نگفته بودی

 هنوز همه لبخندهای خود را به او نشان نداده بودی

 همیشه این گونه بوده است کسی را که از دیدنش سیر نشده ای

 زود از دنیای تو می رود .

  امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :

 پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگی

 افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن .... چیزی نیافتم .

 دلم به درد می آید وقتی سرنوشت را به نظاره می نشینم

 کاش می شد سرنوشت را با آن روزهای شیرین عجین کرد

 نفرین به بودن وقتی با درد همراه است .

 من از قصه زندگی ام نمی ترسم من از بی تو بودن و به یاد تو زیستن

 و تنها از خاطرات گذشته تعذیه کردن می ترسم .

 زندگی ام در اوج جوانی بین شب و روزهایی است که باید بهترین

 سال های زندگی ام باشد ، چنان به هم گره خورده است

 که منجر به نابودی همه جانبه ام می شود .

 ای کاش می تونستم از دستت فرار کنم

 به چه زبانی بهت بگم ازت بدم میاد تو رو خدا دیگه دنبالم نیا

 دلم هوس لحظه معراج روح را کرده است

 دست تو ، سایه تو همیشه بر سر آدم ها قدرت نمایی می کند

 تا آدم ها خلق میشن تو موجود نفرت انگیز هم به دنیا میای

 دلم می خواهد تمام بغض هایم را جمع کنم

 و با تمام وجود و تمام اشک هایم بگویم


صورتک

صورتک جا مانده آنسوتر

چهره غمگین

نگاه خیس

سرزنش آمیز

خوف انگیز

صورتک بی من پریشان نیست


 

تو میروی و من فقط نگاهت میکنم

 تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو،

یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو،

 همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم

 


توی ساحل


توی ساحل روی شن ها قایقی به گل نشسته 

یکی با چشمون گریون گوشه ای تنها نشسته


نگاه پر اضطرابش به افق به بی نهایت  

ساکته اما تو قلبش داره یک دنبا شکایت


 

آرزو

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

 بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟  گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ)


 

ساحل دریا 

 


تو چشاش حلقه ی عشقه توی قلبش غم دنیا  

منتظر به راه می یاره تا بیاد امروز و فردا


باورش نمی شه عشق و همه دنیاش زیر ابه  

تنها مونده توی ساحل زندگی براش عذابه تنها یی براش عذابه


خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمی ره     

همه دنیاش زیر اب و خودشم به غم اسیره

دست این رحم زمونه عشفشو برده به دریا  

حالا از خودش میپرسه میادش آیاوآیا

عاشقی که تنها باشه توی دنیا نمیمونه      

دل عاشق رو شکستن شده کار این زمونه


خاطرات لب دریا دیگه از یادش نمیره     

همه دنیاش زیر اب و خودشم به غم اسیره


هرگز از یادش نمیره  

از غم دوریش میمیره   

 از غم دوری میمیره

دیگه از یادش نمیره         

 از غم دوریش میمیره...........

 


عشق بی صدا

جنون و آشفتگیم را به تو هدیه خواهم داد


تو عشق منی
و میل و رغبت من برای خندیدن
نمیدانم چگونه باید از تو خداحافظی کنم
زیرا بدون تو دیگر قادر به ادامه این زندگی نیستم
اگر روزی دوباره تصمیم به ترک اینجا بگیری

 


کمر و لبهایم را به تو هدیه میکنم

تا هر زمان که خواستی مرا نوازش کنی

جنون و آشفتگیم را به تو هدیه خواهم داد

و آن چند رشته عصبی که برایم باقی مانده است

و کفشهای کهنه و رنگ و رو رفته ام را

در دفتر خاطراتم همه اینها را مینویسم

و حتی آه و افسوسهایم را نیز به تو هدیه خواهم داد

ولی دیگر ترکت نخواهم کرد

زیرا تو خورشید منی

و ایمانی که به آن زنده ام

تو قدرت صدای منی

و پاهایی که با آنان راه میروم

تو عشق منی

و میل و رغبت من برای خندیدن

نمیدانم چگونه باید از تو خداحافظی کنم

زیرا بدون تو دیگر قادر به ادامه این زندگی نیستم

اگر روزی دوباره تصمیم به ترک اینجا بگیری

نظرات 3 + ارسال نظر
نسترن و رزیتا یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:59 ب.ظ

رنجانده ام دوباره دلت را مرا ببخش!
آبی ترین کرانه دریا مرا ببخش!
می خواستم که خوب بمانم برای تو
ناخواسته بد شدم اما مرا ببخش!
رنگی ندارد این غزل کهنه پیش تو
زیباترین قصیده دنیا مرا ببخش!
تو تکیه گاه محکم اندوه من شدی
سنگ صبور این دل تنها مرا ببخش!
روشن نموده ای شب این بی ستاره را
ای مثل ماه روشن و زیبا مرا ببخش!
این است حرف آخر من ای همیشه خوب!
عذرم قبول می کنی آیا؟ مرا ببخش!

ممنون آقا سپهر زیبا بود
ولی زیاد سعی نکن ما رو انسان درست کنی آخه فرشته ها
انسان نمیشن!!!

sadegh شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ب.ظ

سلام دوست عزیز من از چند بیت از اشعاره زیبایت استفاده کردم و در page ام گذاشتم تا بقیه از خوندنش لذت ببرن...حلال کن

آنیتا۱۰۰٪ سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:12 ب.ظ http://anita100.blogfa.com/

سلام دوست عزیز.به ماهم سری بزن فقط نظر یادت نره.
منتظرم.بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد